39 ماهگی درسای نازم
دخترکم الان که دارم خاطرات اسفند ماه رو مینویسم درست 8مرداد 95 هستش ساعت 10 و 22 دقیقه شب که بابایی بیرونه و شما داری سی دی هری پاتر رو برای خودت میذاری باعکس ها جلو میریم شاید یه چیزایی از اون روزها یادم اومد و نوشتم اون وقتها هر وقت که میرفتیم حمام شما وان رو پر از کف میکردی و توش میخوابیدی و بازی می کردی و وقت رفتن هم کلی گریه و توروخدا تورو خدا راه مینداختی یه عکس دیگه از خواب درسای نازم طبق روال هرماه که تو عکسهاش هست کشتی گرفتن درسا طلا با اسب بادیش زورو کوچولوی من اون روزها یادمه که هرروز از خواب پامیشدی این وسایل و برمیداشتی و با اسبت این طرف و اون طرف ...